دلنوشته 10
سلام عزيز مامان نمي دونم يه مرتبه چي شد ؟ چرا اينقدر حالت بد شد ؟ ديشب حالت كاملاٌ خوب بود و تا ساعت يك شب هم بيدار بودي و با هم بازي ميكرديم وخيلي راحت هم خوابت برد حتي اون چند كلمه اي هم كه هر شب با هم حرف ميزنيم ديشب نزديم چون تو زودي خوابت برد...... صبح با صداي جيغت ساعت 5 صبح از خواب پريدم سريع خودمو رسوندم بالاي تختت.....اول فكر كردم خواب ديدي و ترسيدي زودي بغلت كردم و بوسيدمت و بهت گفتم مامي خواب ديدي.......؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتي نه ماما....دلم درد مي انه گفتم فدات بشم الان ميرم برات عرق نعنا ميارم تا اومدم بزارمت توي تختت و برم كه تو مخالفت كردي توي بغلم بودي داشتم ميبردمت سمت يخچال كه گلاب به ...
نویسنده :
مامان آوین کوشولو
22:46